گیل لوی

دختر گیلک

گیل لوی

دختر گیلک

inbox تکانی

سلام. ببخشید که نمی تونم زود به زود بنویسم. خیلی busyام.البته میام، سر می زنم، وبلاگای به روزو می خونم. اما حال و هوای نوشتن ندارم. اصلا چه فایده که بنویسیو کسی نخونه؟ امروزاز صبح داشتم inbox تکونی می کردم. یعنی رفتم ایمیلامو از اول اولش ازwelcome to yahoo خوندم تا هر چی رو که نمی خوام بریزم بیرون. 2128 تا ایمیل از 9 سال پیش تا اینور بود(منهای اونایی که تو این سالها پاک می کردم.) که حتی بیشترشونو بازم نکرده بودم. یادش بخیر. نمی دونی چه چیزای جالب و خاطره انگیزی پیدا کردم. مخصوصا یه کلیپ با شعر و صدای حمید مصدق که عاشقش بودم. به باد اون روزا متن شعرشو  که هنوز حفظم اینجا یادداشت می کنم. هرچند بدون صدای گرم حمید مصدق اون لطفشو نداره.شاید 9 سال دیگه همین نوشته هم بشه یه خاطره:

وای باران باران

شیشه پنجره را باران شست!

از دل من اما، چه کسی نقش تورا خواهد شست؟

آسمان سربی رنگ

من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ

می پرد مرغ نگاهم تا دور

وای باران باران

پر مرغان نگاهم را شست

در میان من و تو فاصله هاست

گاه می اندیشم

می توانی تو به لبخندی این فاصله را برداری

تو توانایی بخشش داری

دستهای تو توانایی آنرا دارد

که مرا زندگانی بخشد

چشمهای تو به من می بخشد

شور و عشق و مستی

و تو چون مصرع شعری زیبا

سطر برجسته ای از زندگی من هستی.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد